کی می دونه؟
کی می دونه؟
بهم در مورد داروها اطلاعاتی داد، گفت که اگر یهو قطع شون کنی، ممکنه دچار حملات منیک شی و تعادل ناقل های شیمیایی بدنت به هم می ریزه و کاری سوپر خطرناکه.
این داروخانه کوچولوی نقلی که خیلی نزدیک خونه است رو دوست دارم. فضای و بوی خوبی داره. نه مث خیلی از داروخانه ها دلگیر و یخ و یا حتی خنثی.
خانم دکتر گفت تو دو ماه پیش هم اومده بودی پیشم. درسته؟ با قیافه منگ نگاش کردم. چون یادم نبود....
دفعه دیگه باهاش دوست می شم. این دفعه داروخانه خیلی شلوغ بود ولی با این حال کلی برام وقت گذاشت و مرتب عذرخواهی می کرد که معطل نگهم داشته.
تا هشت صبح بیدار بودم. کتاب خوندم، سریال دیدم، چشم هام حسابی شروع کردن به سوختن ولی خواب اونقدر ازم دور بود که کلاً بی خیالش شدم. اینه که رفتم آشپزخونه شربت بِه خنک با چن لقمه نون و کره و مربا خوردم و موزیک گذاشتم. نمی گم چه موزیکی ولی نفهمیدم چی شد که یهو همه چیز سیاه شد و بعدازظهر با صدای زنگِ گوشی ام بیدار شدم....
به یه آگاهی رسیدم. می خوام این جا در موردش بنویسم. چون مهمه.
خیلی وقت ها شده بود که من و "ف" با هم صحبت می کردیم و می گفتیم چطور بعضی ها دلشون می آد حیوان آزاری کنن(مثلاً سر همین جریانِ کشتن سگا تو پناهگاهِ م ا ن ی)، یا مثلاً با بابا در مورد ق ت ل های ز ن جی ره ای صحبت می کردیم و ج ن ا یت های اوایل ا ن ق لاب و تی ر با رون اون چهار نفر رو پشت بومِ م د رسه ر ف اه..........عکس ها رو که نگاه می کردم و یا در موردش می خوندم دلم ریش می شد و فک می کردم این خ م ی ن ی و خ ل خ ال ی و بقیه شون......، وجدانشون در چه حال بوده؟!!! قبلِ مرگ به چیزی فک می کردن؟........ هر چند شنیدم که بدنِ یکی شون کِرم گذاشته و بوی تعفن گرفته و ........... یا حتی از ا ی را ن بگذریم، هیتلرها و فلان و بهمان ها............
ولی فقط تصور کن اگر زندگی قبلی وجود داشته باشه(زندگی با بعد زمان+مکان+ تضاد+ بعد چهارم ناشناخته)، که ما الان اون بعد چهارم ناشناخته رو از دست دادیم و فقط(زمان و مکان و تضاد رو داریم) و منِ الی بدتر از اونا کرده باشم؟ و الان دارم کارمای زندگی قبلی ام رو پس می دم.......
این فکر باعث شد ستون فقراتم بلرزه و دیگه نخوام بدی ها و خون ریزی ها و ج نا یت های احدی رو قضاوت کنم.
کی می دونه من و ما چه غلط های وحشتناک تری مرتکب نشده باشیم؟
داستان خیلی پیچیده است. خیلی. ولی وقتی فک کنی خارج از منظومه شمسی، سیاره های دیگه برای ادامه حیات وجود دارن و در زندگی های قبلی ما................دیگه ادامه نمی دم! چون مغزم سوت می کشه......جای ا ش ک ان خالی که الان منو به سخره بگیره و بگه واقعاً متأسفم برات!! به قولِ خودش اِیتیست بود و سعی می کرد با دلایل فیزیکی همه رو قانع کنه که از خریت در بیان!